معمولی غیر معمولی

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

نمیدونم. شایدم کبک و یا یه گربه سه‌پا و یک‌چشم و دم‌بریده‌ای که دل همه واسش میسوزه. اون سال پر فراز و نشیبم از اون جهتی که انتظارشو داشتم داره خوب پیش میره. راضیم از جایی که هستم و چشم‌اندازم خوبه. ولی «میترسم از اون لحظه که دیوونه نباشی.» دیگه دیوانه نیست. و یکی دیگه رو هم دوست داره. میخوام برم جلوش و داد بزنم که دیدی من بیشتر دوست داشتم. ولی من رهاش کردم. من خیلی وقته دیگه بهش فکر نمیکنم. ولی وقتی میبینم میخنده و بغلش میکنه شاید یکم قلبم مچاله بشه. ته دل ادم خالی میشه و یهو میریزه. میمونه باید چیکار کنه. کجارو اشتباه اومده که اینا سرش اومده. چرا نمیتونه رها کنه و دیگه بهش فکر نکنه؟ 
باید رد بشم از همه اینا. بگذرم ازشون. ولی چیزی که اذیتم میکنه اینه که نکنه تا همیشه اینجوری باشه؟ نکنه دیگه خوب نشم؟ میترسم از عاقبتم در واقع. عنوان ر خرمگس یا عقاب نوشتم. میتونم یه خرمگس حسود وِزوِزو باشم یا یه عقاب که خیلی بلند و بالا پرواز میکنه. فک کنم این بستگی داره به نتیجه امسالم. یا مثل کبک سرم و میکنم تو برف و تظاهر به ندیدن میکنم یا هم مثل اون گربه تنها چیزی که گیرم میاد ترحمه. اعتماد هم ندارم به کسی و ناراحت و عصبانیم از خودم که اون حرف رو بهش زدم. شاید باید جلو خودمو بگیرم ولی اینجوری دیگه من، من نیستم. شایدم باید ادمای دورمو عوض کنم. شاید هم نمیدونم، بمیرم. میشه هم اکه اینو میخونید یه چیز خیلی کوچیک کامنت بذارین؟ باعث میشه یکم احساس بهتری پیدا کنم و بیشتر بنویسم. آه تنهایی پر شوکت من. شاید هم نباید عوضت کنم با چیزی و محکم و سفت نگهت دارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۸ ، ۰۰:۲۹
Ladybird Out of nowhere